loading...
دانلود،تازه های مختلف و ...
جواد رضائی بازدید : 177 پنجشنبه 07 شهریور 1392 نظرات (0)

یکی از غسال ها به نام موسوی می گوید: مدت های زیادی در بخش غسالخانه مسئول تحویل جنازه بودم. اینجا بعضی ها مسئول کشیک شب هستند تا جنازه هایی را که شب توی منزل فوت می کنند و جوازشون توسط دکتر صادر شده و شبانه به بهشت زهرا (س) حمل میشود را تحویل بگیرند.

یک شب یک خانم سالمندی را آوردند که تحویل گرفتیم، فردا صبح که می خواستیم برای شستشو بفرستیم خانم های غسال گفتند که از گوشه دهان این بنده خدا کرم های ریز زنده در حرکت بود، خیلی چندش‌آور بود، از روی کنجکاوی ماجرا را برای یکی از بستگانش که کمی آرام تر بود و آدم با تجربه و دنیا دیده ای به نظر می رسید، تعریف کردم و اون بنده خدا بعد از چند بار استغفار گفت: این خانم مرحومه از بستگان ماست و یک ایراد بزرگ داشت که آدم بسیار بد دهنی بود و دائم به این و آن حرف رکیک و ناسزا می گفت و هیچ کس از زخم زبان اون در امان نبود و حتما دلیلش همین می تواند باشد. از تعجب هاج و واج مانده بودم. آرام از پیرمرد عذرخواهی کردم و به داخل برگشتم.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
این سایت برای راحت کردن شما دوستان عزیز در هنگام وبگردی شماست که با توجه به موضوعات موجود می توانید به راحتی به آنچه مدنظر شماست برسید. امیدوارم ساعات خوشی را داشته باشید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    شما دوستان عزیز بیشتر طرفدار کدامیک از موضوعات زیر برای ارایه در این سایت هستید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 39
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 22
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 26
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 123
  • بازدید ماه : 120
  • بازدید سال : 786
  • بازدید کلی : 9,324
  • کدهای اختصاصی